اینکه می بینم به بیداریست یارب یا به خواب


اینکه می بینم به بیداریست یارب یا به خواب

خویشتن را در چنین نعمت پس از چندین عذاب
خویشتن را در چنین نعمت پس از چندین عذاب
آن منم یارب در این مجلس به کف جزو مدیح
آن منم یارب در این مجلس به کف جزو مدیح
وان تویی یارب در آن مسند به کف جام شراب
وان تویی یارب در آن مسند به کف جام شراب
آخر آن ایام ناخوشتر ز ایام مشیب
آخر آن ایام ناخوشتر ز ایام مشیب
رفت و آمد روزگاری خوشتر از عهد شباب
رفت و آمد روزگاری خوشتر از عهد شباب
گرچه دایم در فراق خدمت تو داشتند
گرچه دایم در فراق خدمت تو داشتند
هر که بود از عمرو و زید و خاص و عام و شیخ و شاب
هر که بود از عمرو و زید و خاص و عام و شیخ و شاب
اشک چون باران ز کثرت دیده چون ابر از سرشک
اشک چون باران ز کثرت دیده چون ابر از سرشک
نوحه چون رعد ازغریو و جان چو برق از اضطراب
نوحه چون رعد ازغریو و جان چو برق از اضطراب
حال من بنده ز حال دیگران بودی بتر
حال من بنده ز حال دیگران بودی بتر
حال رعد آری بتر باشد که باشد بی رباب
حال رعد آری بتر باشد که باشد بی رباب
از جهان نومید گشتم چون ز تو غایب شدم
از جهان نومید گشتم چون ز تو غایب شدم
هرکه گفت از اصل گفتست این مثل من غاب خاب
هرکه گفت از اصل گفتست این مثل من غاب خاب
لایق حال خود از شعر معزی یک دوبیت
لایق حال خود از شعر معزی یک دوبیت
شاید ار تضمین کنم کان هست تضمینی صواب
شاید ار تضمین کنم کان هست تضمینی صواب
اندر آن مدت که بودستم ز دیدار تو فرد
اندر آن مدت که بودستم ز دیدار تو فرد
جفت بودم با شراب و با کباب و با رباب
جفت بودم با شراب و با کباب و با رباب
بود اشکم چون شراب لعل در زرین قدح
بود اشکم چون شراب لعل در زرین قدح
ناله چون زیر رباب و دل بر آتش چون کباب
ناله چون زیر رباب و دل بر آتش چون کباب
تا طلوع آفتاب طلعت تو کی بود
تا طلوع آفتاب طلعت تو کی بود
یک جهان جان بود و دل همچون قصب در ماهتاب
یک جهان جان بود و دل همچون قصب در ماهتاب
در زوایای فلک با وسعت او هر شبی
در زوایای فلک با وسعت او هر شبی
ذره ای را گنج نی از بس دعای مستجاب
ذره ای را گنج نی از بس دعای مستجاب
دل ز بیم آنکه باد سرد بر تو بگذرد
دل ز بیم آنکه باد سرد بر تو بگذرد
روز و شب چونان که ماهی را براندازی ز آب
روز و شب چونان که ماهی را براندازی ز آب
ما چو برگ بید و قومی از بزرگان در سکوت
ما چو برگ بید و قومی از بزرگان در سکوت
دایم اندر عشرتی از خردبرگی چون سداب
دایم اندر عشرتی از خردبرگی چون سداب
انوری آخر نمی دانی چه می گویی خموش
انوری آخر نمی دانی چه می گویی خموش
گاو پای اندر میان دارد مران خر در خلاب
گاو پای اندر میان دارد مران خر در خلاب
شکر یزدان را که گردون با تو حسن عهد کرد
شکر یزدان را که گردون با تو حسن عهد کرد
تا نتیجهٔ حسن عهد او شد این حسن المب
تا نتیجهٔ حسن عهد او شد این حسن المب
ای سپهر ملک را اقبال تو صاحب قران
ای سپهر ملک را اقبال تو صاحب قران
وی جهان عدل را انصاف تو مالک رقاب
وی جهان عدل را انصاف تو مالک رقاب
آسمانی نی که ثابت رای نبود آسمان
آسمانی نی که ثابت رای نبود آسمان
آفتابی نی که زاید نور نبود آفتاب
آفتابی نی که زاید نور نبود آفتاب
سیر عزمت همچو سیر اختران بی ارتداد
سیر عزمت همچو سیر اختران بی ارتداد
دور حزمت چون قضای آسمان بی انقلاب
دور حزمت چون قضای آسمان بی انقلاب
پای حلم تو ندارد خاک هنگام درنگ
پای حلم تو ندارد خاک هنگام درنگ
تاب حکم تو ندارد باد هنگام شتاب
تاب حکم تو ندارد باد هنگام شتاب
ملک را کلک تو از دیوان دولت پاک کرد
ملک را کلک تو از دیوان دولت پاک کرد
ملک گویی آسمانستی و کلک تو شهاب
ملک گویی آسمانستی و کلک تو شهاب
قهرت اندر جام زهره زهر گرداند عقار
قهرت اندر جام زهره زهر گرداند عقار
لطفت اندر کام افعی نوش گرداند لعاب
لطفت اندر کام افعی نوش گرداند لعاب
گر نویسد نام باست بر در شهر تبت
گر نویسد نام باست بر در شهر تبت
خون شود بار دگر در ناف آهو مشک ناب
خون شود بار دگر در ناف آهو مشک ناب
در کفت آرام نادیده ز گیتی جز عنان
در کفت آرام نادیده ز گیتی جز عنان
دیگران در پایت افتاده ز خواری چون رکاب
دیگران در پایت افتاده ز خواری چون رکاب
تا ابد دود و دخان بارنده گردد چون بخار
تا ابد دود و دخان بارنده گردد چون بخار
گر بیفتد برفلک چون دست تو یک فتح باب
گر بیفتد برفلک چون دست تو یک فتح باب
جود و دستت هر دو همزادند همچون رنگ و گل
جود و دستت هر دو همزادند همچون رنگ و گل
کی توان کردن جدارنگ از گل و بوی از گلاب
کی توان کردن جدارنگ از گل و بوی از گلاب
بخشش بی منت و احسان بی لافت کنند
بخشش بی منت و احسان بی لافت کنند
ابر و دریا را ز خجلت خشک چون دود و سراب
ابر و دریا را ز خجلت خشک چون دود و سراب
بالله ام گر در سر دندان شود با لاف رعد
بالله ام گر در سر دندان شود با لاف رعد
فی المثل کر بارد آب زندگانی از سحاب
فی المثل کر بارد آب زندگانی از سحاب
ابر کی باشد برابر با کف دستی که گر
ابر کی باشد برابر با کف دستی که گر
کان ببخشد نه ثنا دامانش گیرد نه ثواب
کان ببخشد نه ثنا دامانش گیرد نه ثواب
کوس رعد ورایت برقش همه بگذاشتم
کوس رعد ورایت برقش همه بگذاشتم
یک سوالم را جوابی ده نه جنگ و نه عتاب
یک سوالم را جوابی ده نه جنگ و نه عتاب
جلوهٔ احسان خود در عمر کردستی تو نه
جلوهٔ احسان خود در عمر کردستی تو نه
گر همه صد بدره زر بودیت و صد رزمه ثیاب
گر همه صد بدره زر بودیت و صد رزمه ثیاب
قطرهٔ باران از او بر روی آبی کی چکید
قطرهٔ باران از او بر روی آبی کی چکید
کو کلاهی بر سرش ننهاد حالی از حباب
کو کلاهی بر سرش ننهاد حالی از حباب
خود خراب آباد گیتی نیست جای تو ولیک
خود خراب آباد گیتی نیست جای تو ولیک
گنجها ننهند هرگز جز که در جای خراب
گنجها ننهند هرگز جز که در جای خراب
آسمان قدرا زمین حلما خداوندا مکن
آسمان قدرا زمین حلما خداوندا مکن
با کسی کز تو گزیرش نیست بی جرمی عتاب
با کسی کز تو گزیرش نیست بی جرمی عتاب
خود نکردستم به مهجوری مران زین ساحتم
خود نکردستم به مهجوری مران زین ساحتم
حق همی داند بری الساحتم من کل باب
حق همی داند بری الساحتم من کل باب
بر پی صاحب غرض رفتم بیفتادم ز راه
بر پی صاحب غرض رفتم بیفتادم ز راه
آن مثل نشنیده ای باری اذا کان الغراب
آن مثل نشنیده ای باری اذا کان الغراب
چین ابروی تو بر من رستخیز آرد فکیف
چین ابروی تو بر من رستخیز آرد فکیف
روزها شد تا سلامم رانفرمودی جواب
روزها شد تا سلامم رانفرمودی جواب
داشت روشن روز عیشم آفتاب عون تو
داشت روشن روز عیشم آفتاب عون تو
وز عنا آمد شبی حتی تورات بالحجاب
وز عنا آمد شبی حتی تورات بالحجاب
لطف تو هر ساعتم گوید که هین الاعتذار
لطف تو هر ساعتم گوید که هین الاعتذار
قهر تو هر لحظه ام گوید که هان الاجتناب
قهر تو هر لحظه ام گوید که هان الاجتناب
من میان هر دو با جانی به غرغر آمده
من میان هر دو با جانی به غرغر آمده
در کف غم چون تذروی مانده در پای عقاب
در کف غم چون تذروی مانده در پای عقاب
خود کرم باشد که چشمی کز جهان روشن به تست
خود کرم باشد که چشمی کز جهان روشن به تست
هرشبی پر باشد از خون و تهی باشد ز خواب
هرشبی پر باشد از خون و تهی باشد ز خواب
از فلک در بندگی تو سپر هم نفکنم
از فلک در بندگی تو سپر هم نفکنم
گر به خون من کند تیغ حوادث را خضاب
گر به خون من کند تیغ حوادث را خضاب
نیست در علمم که جز تو کس خداوندم بود
نیست در علمم که جز تو کس خداوندم بود
هست بر علمم گوا من عنده ام الکتاب
هست بر علمم گوا من عنده ام الکتاب
دانی آخر چون تویی را بد نباشد چون منی
دانی آخر چون تویی را بد نباشد چون منی
چون کنم برداشتم از روی این معنی نقاب
چون کنم برداشتم از روی این معنی نقاب
گر تو خواهی ور نخواهی بنده ام تا زنده ام
گر تو خواهی ور نخواهی بنده ام تا زنده ام
این سخن کوتاه شد، والله اعلم بالصواب
این سخن کوتاه شد، والله اعلم بالصواب
تا خیام چرخ را نبود شرج همچون ستون
تا خیام چرخ را نبود شرج همچون ستون
تا طناب صبح را نبود گره چونان که تاب
تا طناب صبح را نبود گره چونان که تاب
در جهان جاه لشکرگاه اقبال ترا
در جهان جاه لشکرگاه اقبال ترا
خیمه اندر خیمه بادا و طناب اندر طناب
خیمه اندر خیمه بادا و طناب اندر طناب
عرض تو چون جرم گردون باد ایمن از فساد
عرض تو چون جرم گردون باد ایمن از فساد
عمر تو چون دور گردون باد فارغ از حساب
عمر تو چون دور گردون باد فارغ از حساب
از بلندی پایگاه دولتت فوق الفلک
از بلندی پایگاه دولتت فوق الفلک
وز نژندی جایگاه دشمنت تحت التراب
وز نژندی جایگاه دشمنت تحت التراب